Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 85 (2686 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Wir hatten vor, quer durch die USA zu reisen, aber unsere Eltern ließen es nicht zu. U ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Zentraler Nachrichtendienst [der USA] U مرکز اداره اطلاعات [ایالات متحده آمریکا]
Dem Passagier wurde die Einreise in die USA gestattet. U به مسافر اجازه ورود به ایالات متحده آمریکا را دادند.
Die US-Behörden haben versagt, als es darum ging, den Anschlag zu verhindern. U سازمان های دولتی ایالات متحده در جلوگیری از حمله ناکام شدند .
durchgehender Riss {m} U ترک سرتاسری
Wollen wir eine Partie Karten spielen? U یک مسابقه ورق با هم بازی بکنیم؟
Schießen wir uns den Weg frei. U بیا با تیراندازی راهمان را باز بکنیم.
Er wurde auf frischer Tat ertappt. U مچ او [مرد] را حین ارتکاب گرفتند.
Machen wir Feierabend für heute! U بگذار کار راخلاص بکنیم برای امروز!
Sie hat so viel für uns getan, wir müssen uns irgendwie erkenntlich zeigen. U او [زن] این همه به ما کمک کرد. یکجوری باید تلافی بکنیم.
Meine Eltern haben uns davon abgehalten, zu viel fernzusehen. U پدر و مادرم جلوی ما را از نگاه کردن بیش از حد تلویزیون گرفتند.
verreisen U به سفری رفتن
wegfahren U به سفری رفتن
Feldbett {n} U تختخواب سفری
eine Reise antreten U رهسپار سفری شدن
Die Miliz brannte das Dorf nieder, nahm die Bewohner gefangen und verlangte Lösegeld für sie. U جنگجویان غیر نظامی روستا را آتش زدند. ساکنین را اسیر گرفتند و درخواست پول برای آزادی آنها کردند.
Fahrgemeinschaft {f} U هم سفری [گردشگری] [خودرو رانی]
Föderalismus {m} U ایالات متحد
Bundesrat {m} U مجلس نمایندگان ایالات [آلمان یا اتریش]
Entwurf {m} U برنامه
Plan {m} U برنامه
Flugplan {m} U برنامه پرواز
Vorhaben {n} U برنامه [پروژه]
Festprogramm {n} U برنامه جشن
Pläne schmieden U برنامه ریختن
Bebauungsplan {m} U برنامه آبادانی
Bauprogramm {n} U برنامه ساختمان
Einleitung {f} U افتتاح [برنامه]
Arbeitsprogramm {n} U برنامه کار
Fernsehsendung {f} U برنامه تلویزیون
Fernsehprogramm {n} U برنامه تلویزیون
Darbietung {f} U برنامه هنری
Agent {m} U مدیر برنامه [هنری]
Schichtplan {m} U برنامه نوبت کاری
Schichtplan {m} U برنامه شیفت کاری
Schichtplan {m} U برنامه زمان کاری
ein ehrgeiziges Programm U برنامه بلند پروازی
Hilfsprogramm {n} U برنامه کمک [اقتصادی ]
Direktübertragung {f} U پخش زنده [برنامه]
in Aussicht U مورد انتظار [در برنامه ]
ein Reformprogramm anstoßen U بر انگیختن برنامه اصلاحات
Was hast du heute vor? U برنامه امروزت چیه؟
planen U برنامه ریزی کردن
Busplan {m} U برنامه زمانی اتوبوس
Antrag {m} U پیشنهاد [برنامه ای یا طرحی]
Einlage {f} U برنامه اضافی [در نمایش]
Hast du morgen etwas vor? U برای فردا برنامه ای داری؟
Fahrplan {m} U برنامه حرکت [وسایل نقلیه]
Ausgabe {f} [eines Programms] U محصول [برنامه ای] [رایانه شناسی]
Ausgabe {f} [eines Programms] U بازده [برنامه ای] [رایانه شناسی]
Ausgabe {f} [eines Programms] U تولید [برنامه ای] [رایانه شناسی]
Punkt {m} der Tagesordnung U اصل مطلب فهرست برنامه
torpedieren U خراب کردن [برنامه یا نقشه]
Programmunterbrechung {f} U قطع برنامه [رایانه شناسی]
Bahnhofs-Übersichtsplan {m} U برنامه کلی ایستگاه [قطار]
Hilfsprogramm {n} U برنامه کمک [رایانه شناسی ]
planmäßige Ankunftszeit U تاریخ طبق برنامه رسید
Fahrplan {m} U برنامه حرکت [وسیله نقلیه]
Absage {f} U اعلام ختم برنامه [رادیو،تلویزیون]
etwas [Akkusativ] über den Haufen werfen U چیزی را خراب کردن [برنامه یا نقشه]
etwas [Akkusativ] zu Fall bringen U چیزی را خراب کردن [برنامه یا نقشه]
etwas [Akkusativ] torpedieren U چیزی را خراب کردن [برنامه یا نقشه]
etwas [Akkusativ] aushebeln U چیزی را خراب کردن [برنامه یا نقشه]
Der Plan ist schließlich gelungen. U برنامه عاقبت با موفقیت به نتیجه رسید.
aus der Kernenergie aussteigen U برنامه انرژی هسته ای را نکول کردن
ungeplanter Ausfall U قطع بدون برنامه ریزی قبلی
als etwas gedacht sein [Vorhaben, Absicht] U قصد چیزی را داشتن [هدف برنامه]
etwas auf die Beine stellen U چیزی [برنامه ای یا جشنی یا فعالیتی] را شروع کردن
Plansoll {n} U هدف [تولید] برنامه ریزی شده شرکتی
[vorübergehend] nicht funktionieren [Computer, Programm ...] U [موقتا] کار نکردن [دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
einschlafen U [موقتا] کار نکردن [دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
einen Zeitplan für etwas [Akkusativ] aufstellen U برنامه کار برای چیزی را آماده کردن
umprogrammieren U دوباره برنامه ریزی [جدید] کردن [رایانه شناسی]
Hier ist der Wartungsplan zum Durchsehen [zur Durchsicht] . U این برنامه تعمیر و نگهداری برای مرور شمااست.
Abonnementvorstellung {f} U برنامه هنری با بلیت تخفیف دار [برای مشترکان]
die Weichen für etwas [Akkusativ] stellen U برنامه کار برای چیزی را آماده کردن [اصطلاح مجازی]
die Folgen der Straßenbauvorhaben für die Umwelt U پیامدهای منفی محیط زیست سبب از برنامه راه سازی
Beim Realitätsbezug bekommt die Sendung null von zehn Punkten von mir. U این برنامه در رابطه با حقیقی بودنش از ده امتیاز از من صفر می گیرد.
Die Pläne für den Damm werden von Umweltschützern abgelehnt. U برنامه ریزیها برای سد از طرف محیط زیست شناسان رد شده است.
Vorlage {f} U نقشه پیش ساخته [طرح اولیه] [برنامه کار] [برای چیزی ]
Entwurf {m} U نقشه پیش ساخته [طرح اولیه] [برنامه کار] [برای چیزی ]
Konzept {n} [für etwas] U نقشه پیش ساخته [طرح اولیه] [برنامه کار] [برای چیزی ]
alles über den Haufen werfen <idiom> U مشکل ایجاد کردن بویژه با بهم زدن برنامه کسی [اصطلاح مجازی]
die Tagesordnung aufstellen [festsetzen] U برنامه کار را آماده کردن [تهیه کردن]
Schalten Sie morgen wieder ein, wenn wir uns ansehen, worauf man bei einem Fahrradcomputer achten muss. U کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
Recent search history Forum search
1Schichtplan
2übertragen
0خرید بهترین یو پی اس 2018
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com